ملاصدرا کیست ؟!!!!!!
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (درگذشته ۱۰۴۵ قمری[۱])، متأله و فیلسوف شیعه ایرانی سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه است. کارهای او را میتوان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۲] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد.[۳]
کودکی و نوجوانی
ملاصدرا در روز نهم جمادیالاول سال ۹۸۰ هجری قمری، در شیراز و در محلهٔ قوام زاده شد و او را محمد نام نهادند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس - محمد میرزا که بعدها به شاه محمد خدابنده معروف شد بود - و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود.[۴] به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری میپرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به مغاص لؤلؤ در بحرین میرفت.[۵]
ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتبخانهٔ ملااحمد در محلهٔ قوام و به نزد ملااحمد برد. محمد دو سال در این مکتبخانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد.[۶]
دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه تهماسب یکم صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشینهای جنوب خلیج فارس کوچاند.[۷]
پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانوادهاش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.[۸]
سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجرههای بازرگانی پدرش پرداخت.[۹]
زندگی و تحصیل در قزوین و سپس اصفهان
ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش در پی شاه محمد خدابنده به قزوین پایتخت آن دوران صفویان رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسه «التفاتیه» قزوین حجرهای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید «طلبهها» و «گردشگران» پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزههای علمیه قزوین بود. در همانجا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.[۱۰]
او در مدرسه خواجه اصفهان نیز از محضر درس استادانش شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت.
به هر حال شاه عباس یکم در پایان سال ۹۹۹[۱۱] هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶[۱۲])، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید.
در بخشکردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسایل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسه خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود.[۱۳]
دوران تبعید
ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعتگذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه خورت را در پیش گرفت و از آنجا راهی کهک قم گشت.[۱۴] از جمله اتهامهایی که به وی میزدند در کتاب گفتگوی خرد آمده است.[۱۵][۱۶][۱۷]
ملاصدرا در دوران تبعید به حوزههایی رفت اما به او اجازه نمیدادند. جلوی او گرفته میشد و او را مرتد اعلام میکردند. ملاصدرا به مدت ۵[۱۸] یا ۷[۱۹] سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهابالدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی همچون ابن عربی و ابن رشد بودند.[۲۰] به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود.[۲۱]
بازگشت به شیراز
اللهوردی خان گرجی حاکم ایالت فارس امپراتوری صفوی در زمان شاه عباس هنگام ساخت مدرسهٔ خان در شیراز، ملاصدرا را که توسط علمای اصفهان تکفیر و در کهک قم تبعید شده بود به شیراز دعوت کرد. او نامهای بدین مضمون به ملاصدرا نوشت: «من نمیتوانم به کهک بیایم تا بتوانم از محضر درس شما استفاده کنم و به همین جهت در شیراز بنای مدرسهای را برای شما شروع کردهام و همین که تمام شد اطلاع میدهم که بیایید و در این مدرسه تدریس کنید». الله وردی خان در وقفنامهٔ مدرسه تصریح کرد که اختیار تدریس را به ملاصدرا واگذار میکنم تا اینکه هر درسی را که میخواهد در برنامهٔ دروس مدرسه قرار دهد.[۲۲]
حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، اللهوردی خان گرجی حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسهای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، الله وردی خان چشم از جهان بست و به دیار باقی شتافت. پس از او فرزند وی امام قلی خان که از دوستان دوران جوانی ملاصدرا بود پس از پدرش به حکومت فارس رسیده بود، پس از فتح هرمز و بیرون راندن پرتغالیها از خلیج فارس، و در پی پیروزی حکم رفع تبعید ملاصدرا را از شاه عباس گرفته و ملاصدرا را به شیراز دعوت کرد.[۲۳]
درخشانترین دورهٔ زندگی ملاصدرا از لحاظ سودی که به جامعه رساند و طی آن دوره کتابهای فراوان و ارزشمندی تألیف نمود، دورهای است که او پس از بازگشت از کهک در شیراز شروع به تدریس کرد.
ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفةالارض (زمینشناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس میشد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.[۲۴]
اللهوردی خان گرجی با این اقدام خود، دانشگاهی به مفهوم واقعی آن روز بنیان گذاشت، که در آن افزون بر حکمت، فقه، ادب، نجوم، علم حساب، هندسه، زمینشناسی، جانورشناسی، گیاهشناسی و شیمی تدریس میشد. ملاصدرا در پناه فرهنگ دوستی و آزاد اندیشی الله وردی خان گرجی تألیفات فراوانی از خود بر جای گذاشت، اما مهمترین حاصل عمر وی بنیاد نهادن حکمت متعالیه بود. بدین وسیله به عالم تشیع خدمتی عظیم نمود.[۲۵]
باورها
ملاصدرا شیعهمذهب و پیرو آئین دوازدهامامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت. همانطور که در فقه شیعه چهار اصل قرآن، حدیث، عقل و اجماع برای بدست آوردن احکام بکار میرود، ملاصدرا نیز در مباحث عقلی تلاش وافری نمود تا این وجهه از برهان جایگاه خود را در مذهب شیعه دوباره بازیابد،[نیازمند منبع]
عرفان شیعی
ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درونمایه و حقیقت مذهب شیعهاست و ملاصدرا آن را عرفان شیعی مینامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم میشمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری میدانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمیبینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود.
ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد میکرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمیدانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه وعرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد.
دیدگاه ملاصدرا پیرامون تقلید
در آثار ملاصدرا دهها صفحه علیه تقلید و تعصب و اهل تقلید و تعصب، مطلب وجود دارد. وی در اسفار چنین آورده که: «خداوند از تقلید نهی کرد، مقلدان را نکوهش کرد و آنان را فرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت در آیند و ایشان را بیم داد از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته».[۲۶]
ملاصدرا در طول زندگی علمیاش، دیدگاههای گوناگونی را پیرامون مسئلهٔ تقلید عنوان کردهاست. گاهی آنرا با شروطی پذیرفته و گاه به کلی آنرا مردود شمردهاست (مانند نوشتار او در کتاب المشاعر). شاید به سبب مخالفت برخی علمای اصفهان با او و به این دلیل که ایشان را برای راهنمایی مردم واجد شرایط نمیدانستهاست.[نیازمند منبع]
البته نمیتوان چنین گفت که ملاصدرا بر این باور بوده که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز سلوک در عرفان شیعی بر همهٔ مسلمانان واجب عینی است، و هر مسلمان باید با فراگیری این دانشها به درجهٔ اجتهاد برسد. زیرا این امر عملاً محال است و به علاوه به توجه به اظهارات ملاصدرا در آثار منقول خود از جمله شرح اصول کافی میتوان مجموعاً به این نظر رسید که وی علوم عقاید و فنون اعتقادات را واجب دانسته و به سبب لزوم دست یافتن به یقین در این عرصهها، تقلید را مذمت کرده و گرنه وی در علوم فقه و فروعات احکام قائل به لزوم و وجوب تقلید از مرجع و مجتهد است و از این حیث با اخباریهای زمان خویش مخالف است.
قضا و قدر
ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و در «رسالة فیمسئلة القضاءِ و القدر» آنرا توضیح دادهاست. قضا، در کلام اسلامی، به معنای حکم خدا (از دیدگاه سرچشمه، منشاء و پیدایش موجودات) و قدر به معنای اندازه، و تعیین اندازه، منزلت یا جایگاه کسی یا چیزی است. ملاصدرا بر این باور بود که قضا قابل تغییر نیست زیرا حکم خداوند تغییر نمیکند. اما قدر یا سرنوشت، قابل تغییر است زیرا در گرو اعمال انسان میباشد. انسان میتواند با نیکوکاری به رستگاری برسد یا با زشتکاری بدبختی خویش را رقم بزند و در این مورد مختار است.
ملاصدرا با پیرپرستی مخالف بود و اگر او را صاحب کرامات مینامیدند، نمیپذیرفت.
حکمت متعالیه
مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده میشود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. بنابر دیدگاه او، بدیهیترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود، آنرا درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت، آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیدهها میشود و به هر وجود، قالبی ویژه میبخشد. همهٔ پدیدههای جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود، یگانهاست؛ زیرا از هستیبخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگیهای هر یک از این پدیدهها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. بنا بر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت، معلول وجود به شمار میآید.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا دربارهٔ حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود حرکت در مقولات نهگانه عَرَض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.[۲۷]
قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول در حصول معرفت
اتحاد عاقل و معقول اصطلاحی در فلسفه است که به کیفیت ادراک مربوط می شود. قاعده «اتحاد عقل و عاقل و معقول» از ابتكارات فلسفی ملاصدرا است. وی معتقد است در تکوین شناخت، قوه شناخت و شخص ادارک کننده (مدرِک) و موضوع ادراكشونده (مدرَک)، سه چیز مستقل از یکدیگر نیستند. در هر عمل شناخت، وجودی پدید می آید که در همان حال كه نوعی وجود شیء ادراكشونده است در ظرف ادراک، نوعی وجود برای نفس ادراككننده هم هست. نفس ادراک کننده اين وجود را، كه فعل خويش است، به وسيله قوّه فاعله ادراکی خويش آفريده است. اين قوّه ادراکی، در حقيقت، خود نفس در مرتبه فعل و تأثير است.[۲۸]
پانویس
1- از کرسی استادی تا گوشه انزوا بنیاد حکمت اسلامی صدرا
Synthesis2
P. 643 History of Islamic Philosophy3
4پایگاه اطلاعرسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا
5 کربن، هانری، صفحهٔ ۹ و ۱۱
6.کربن، هانری، ص ۱۱–۱۹
7کربن، هانری، ص ۲۲
8کربن، هانری، صص ۲۴ و ۲۵
9کربن، هانری، صص ۲۷ و ۲۸
10«ملاصدرا». پایگاه اطلاعرسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
11کوربن، هانری، همان، ص ۷۵
12پایگاه اطلاعرسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا
13کوربن، هانری، همان، صص ۸۵–۸۸
14هانری کربن، ص ۱۳۸ و ۱۳۹
15گفتگوی خرد با اکبر ثبوت، طیبه دومانلو، بخش نخست، ۲۴ تیر ۱۳۹۰ و بخش دوم، ۲ مرداد ۱۳۹۰
16لذت از دیدگاه شیخ اشراق، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
17صدرالمتألّهین و عشق، مهرداد افشار، ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
18پایگاه اطلاعرسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا
19کربن، هانری، ص ۱۸۴
20کربن، هانری، صص ۱۴۶–۱۸۳
21پایگاه اطلاعرسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا
22مولیانی، جایگاه گرجیها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۴۹–۲۵۰.
23کربن، هانری، همان، صص ۱۸۴ و ۱۸۵
24کربن، هانری، همان، ص ۱۸۵
25سامی، شیراز دیار سعدی و حافظ، ۳۵۰–۳۵۴.
26دکتر اکبر ثبوت در نشستی با عنوان «منابع فکری صدرالمتألهین شیرازی»، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۹ تیر ۱۳۸۳
27محمدرضا فشاهی، ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص ۴۷
28اراکی، محسن. «حقیقت ادراک و مراحل آن در فلسفه ملاّصدرا». مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱ آذر ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۰ مه ۲۰۱۶.