به مناسبت سالگرد شهادتِ شهید حسین خرازی
شهید حاج قاسم سلیمانی:
حسین سرلشگر نبود،..
حسین سرتیپ نبود،…
حسین حکم مسئولیت نداشت….
حسین را کسی نیامد بر لشگر معرفی کند…
حسین، خود معرّف لشگر بود.
اینقدر حجم تبعیت و اطاعت نسبت به او وجود داشته باشد.
حسین یک عارف بود.
حسین وقتی حرف میزد، اول به خودش جسارت میکرد بعد حرف میزد، خودش را کوچک میکرد. حسین بنیانگذار بود.
#مادر #شهید #حدادیان: #شهید #من #بسیجی #راه #ولایت #بود
مادر شهید محمدحسین حدادیان بسیجی شهید حادثه اغتشاش دراویش در پاسداران تهران در حاشیه مراسم بزرگداشت و تکریم شهدای غائله پاسداران در جمع خبرنگاران، اظهار داشت: شهید من یک بسیجی بود، شهید من شهید راه ولایت بود و شهید راه امنیت در سایه ولایت بود.
مادر شهید حدادیان تصریح کرد: اگر طالب امنیت هستیم باید تابع ولایت فقیه باشیم و اگر در زمان غیبت صاحبالزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستیم باید مطیع ولایت باشیم تا بتوانیم این امنیت و آرامش را تا زمان ظهور حضرت نگه داریم.
این مادر شهید به وقایع خیابان پاسداران تهران اشاره و اعلام کرد: کار این فتنه کار یک فرد نیست بلکه جریان است که امیدوارم به حق خونهایی که به ناحق ریخته شده دست این جریان از پشت پرده آشکار شود و از مسئولین قضایی کشور میخواهم تا ریشهکنی قضایای پشت پرده دست برندارند و اشد مجازات را خواستارم.
وی ادامه داد: این افراد فتنه عجیب را به وجود آوردند و به شکل فجیع فرزند من را به قتل رساندند ظاهر پسر من گویای این مطلب است؛ اگر چه خیلی از ضرب و جرحهای بدن وی دیده نشد.
خانم حدادیان ادامه داد: من مادر 22 سال جوانم را بزرگ کردم و در عرض 4 تا 5 دقیقه در پایتخت و در منطقه مسکونی این همه بلا را سر پسرم آوردند.
وی تأکید کرد: من فقط برای ولایت تحمل کردم؛ فرزندم آرزوی شهادت داشت و من برای شهادت وی افتخار میکنم اما آرزو میکنم که دیگر سربازان به این شکل کشته نشوند و باید از این خونها پاسداری شود.
مادر شهید حدادیان خاطرنشان کرد: حرف آخر من همان است که آقا روحالله زد و گفت اگر میخواهید به مملکت ما آسیب نرسد پشتیبان ولایت فقیه باشید.
#از_تحصیل_در_دانشگاه_علامه_طباطبایی_تا_شهادت_هنگام_نماز
از آنجایی که پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفتهاند و از آنجایی که این شهید در دوران دانشجویی با خانواده عمویش در تهران زندگی میکرده در این دیدار میهمان منزل عموی شهید بودیم.
در این دیدار عموی شهید درباره برادرزادهاش گفت: قاسم متولد ۱۲ اردیبهشتماه ۱۳۴۲ در شهر بابل بود، دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاهش گذراند و پس از اخذ دیپلم در رشته زبان فرانسه دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل به تهران آمد. این شهید عزیز در دوران تحصیل در تهران چند روز در هفته در منزل ما و چند روز را هم در منزل خواهرش میگذراند از این رو در سالهای آخر عمرش کنار ما بود و از وی بهره میبردیم.
خیلی مهربان و خوش قلب بود و همیشه با خنده و محبت با ما برخورد میکرد. باوجود گذشت سالهای زیاد از شهادتش اما هرگاه به یادش میافتم اشک از چشمانم سرازیر میشود. از آنجایی که برادرم یعنی پدر قاسم چند سال قبل از شهادتش از دنیا رفته بود، قاسم من را مانند پدرش دوست داشت و به من احترام میگذاشت.
حافظ کل قرآن بود و در مدرسه به بچهها قرآن درس میداد، به جز این در دانشگاه درس میخواند و تا جایی که اطلاع داریم با شهید همت همدانشگاهی بود.
در ادامه زنعموی شهید درباره شهید قاسم اسلامیان امیری گفت: این شهید عزیز انس ویژهای با قرآن کریم داشت و همیشه در خانه به بچهها قرآن میآموخت. او معلم قرآن یکی از مدارس صالحآباد بود و پس از شهادت این مدرسه را به نامش مزین کردند.
در هفته سه روز در منزل ما بود و چند روز هم به منزل خواهرش میرفت. همیشه ما را به نماز اول وقت و انس با قرآن توصیه میکرد.
بسیار باادب و مهربان بود و من را مانند مادرش مورد احترام قرار میداد. خدا به من و عمویش دو دختر عنایت کرد و نام هر دو فرزندم را این شهید عزیز انتخاب کرد، یکی از فرزندان را فاطمه و دیگر فرزندم را مرضیه نام گذاشت.
با آغاز جنگ به جبهه رفت و مرتب در منطقه بود، چند نوبت اعزام شد و حتی ۱۱ بار مجروح شد. تا اینکه شب قبل از آخرین اعزام به منزل ما آمد و گفت: حلالم کنید، این آخرین سفرم است و دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود، گفتم: میدانم که حتماً به سلامت بازمیگردی اما روی حرفش ماند و گفت: این آخرین دیدار ما است حلال کنید. رفت و در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید.
در ادامه دختر عموی شهید درباره خصوصیات این شهید والامقام گفت: من کودک بودم که شهید اسلامیان به منزل ما میآمد، بسیار مهربان بود و به ما قرآن یاد میداد. میگفت: دوست دارم خدا چهار دختر به من بدهد تا نام همه را فاطمه بگذارم.
به یاد دارم مادر شهید هم تا آخرین لحظات زندگیاش با قرآن مأنوس بود و حتی اواخر عمرش دچار بیماری آلزایمر شده بود باز هم قرآن را فراموش نکرده بود و همیشه آن را در دست میگرفت.
این شهید عزیز سرانجام در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۵ تنها دو روز مانده به سالروز تولدش در عملیات والفجر ۸ براثر اصابت گلوله آن هم سر نماز به شهادت رسید.